در سال ۱۸۸۰، در شهر بیقانون بیگیر ریور، دو کابوی به نامهای «داوی بیسون» و «ماونتی» به طرز وحشیانهای به روسپی «دلیله فیتزجرالد» حمله میکنند. «لیتل بیل داگت»، کلانتر ظالم، آنها را به سادگی آزاد میکند. روسپیها پاداشی برای انتقام تعیین میکنند که «ویلیام مانی»، هفتتیرکش بازنشسته و فقیر، را وسوسه کرده تا همراه با «اسکوفیلد کید» و «ند لوگان»، دوباره دست به اسلحه ببرد و راهی سفری خونین شود.